اسلایدر

داستان شماره 953

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 953

 

متوكل و امام هادى عليه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى امام هادى عليه السلام به مجلس ((متوكل خليفه عباسى )) وارد شد و پهلوى او نشست . متوكل در عمامه امام دقت كرد و ديد پارچه آن بسيار نفيس است ، از روى اعتراض گفت : اين عمامه بر سر شما را چند خريده اى ؟
امام فرمود: كسى كه براى من آورده ، پانصد درهم نقره خريده است . متوكل گفت : اسراف كرده اى كه پارچه اى به قيمت پانصد درهم نقره بر سر بسته اى
امام فرمود: شنيده ام در اين روزها كنيز زيبائى به هزار دينار زر سرخ خريدارى كرده اى ؟ گفت : صحيح است .
امام فرمود: من عمامه اى به پانصد درهم براى شريف ترين عضو بدنم خريدارى كرده ام و تو هزار زر سرخ براى پست ترين اعضايت خريده اى ، انصاف بده كدام اسراف است ؟ متوكل بسيار شرمنده شد و گفت : انصاف آن است كه ما را حق اعتراض ‍ نسبت به بنى هاشم نبود، و صد هزار درهم بابت صله اين جواب ، براى حضرت فرستاد

[ یک شنبه 23 آبان 1393برچسب:متوكل و امام هادى عليه السلام, ] [ 20:35 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد